نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

برچسب ها - شهید شهاب رضایی مفرد
به کوشش «انتشارات سرو» منتشر شد
کتاب «وقتی خوابم تعبیر شد» نوشته «مریم چگینی» درباره زندگی آزاده و جانباز شهید «شهاب رضایی مفرد» توسط «انتشارات سرو» منتشر شد.
کد خبر: ۵۵۶۹۱۸   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۴/۱۲

قسمت بیستم:
آزاده و جانباز شهید «شهاب رضایی‌مفرد» روایت می‌کند: «ما در اردوگاه اسیران جنگی استان الانبار شهر رمادی هستیم که به اردوگاه الا نبار و اردوگاه عنبر معروف است.» ادامه این ماجرا را در نوید شاهد می‌خوانید.
کد خبر: ۵۳۹۶۹۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۶/۰۶

قسمت نوزدهم:
آزاده و جانباز شهید «شهاب رضایی‌مفرد» روایت می‌کند: «نماز جماعت باعث ایجاد یک فضای روحانی شده بود نماز که تمام شد، هنگام تلاوت قرآن بود و کسانی که توانایی قرائت قرآن را داشتند، مایل بودند در جلسه شرکت کنند هر چند یک جلد بیشتر قرآن نبود صبح‌ها و غروب‌ها هم دقایقی از بلند گوی اردوگاه که پشت سیم‌خاردارها بود قرآن پخش می‌شد.» ادامه این ماجرا را در نوید شاهد می‌خوانید.
کد خبر: ۵۳۶۴۳۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۳/۳۰

قسمت هجدهم
آزاده و جانباز شهید «شهاب رضایی‌مفرد» روایت می‌کند: «هنگام غذا خوردن با افراد گروه آشنا شدم، یکی از آنها ابوالفضل اهل اصفهان بود. بعد از غذا چای آوردند، لیوان‌های چای را که در داخل کیسه بود درآوردیم. یک لیوان چای سهم ما بود ما چای را با قند می‌خوردیم، ولی آنها شکر را در داخل چای می‌ریختند آن هم خیلی کم اما برای ما که چند روزی گرسنه و تشنه بودیم و کتک مفصلی هم خورده بودیم اردوگاه حکم بهشت را داشت.» ادامه این ماجرا را در نوید شاهد می‌خوانید.
کد خبر: ۵۳۶۴۲۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۳/۳۰

آزاده و جانباز شهید «شهاب رضایی‌مفرد» روایت می‌کند: «جایی که باید یک عمر آنجا می‌خوابیدیم، می‌نشستیم، غذا می‌خوردیم، نماز می‌خواندیم و همه امورات زندگی را در آنجا می‌گذراندیم تقریباً عرض آن دو وجب (نیم متر) و طول آن کمتر از دو متر بود یعنی یک متر مربع و تقریباً به اندازه یک قبر باید یکی از پتوها را به عنوان زیرانداز و یکی روانداز و سومین پتو را به شکل لوله شده به عنوان متکا استفاده می‌کردیم.»
کد خبر: ۵۳۴۲۹۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۲/۲۱

آزاده و جانباز شهید «شهاب رضایی‌مفرد» روایت می‌کند: «یکی از سربازان بعثی با تحقیر و عصبانیت دو پتو و یک کیسه انفرادی جلوی هر نفر پرت کرد داخل کیسه یک دست لباس فرم خاکی رنگ و یک حوله به‌طول یک متر و به عرض نیم متر و یک دست لباس زیر و یک جفت دمپایی بود، ما را به حمام فرستادند.»
کد خبر: ۵۳۴۰۵۶   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۲/۱۷

آزاده و جانباز شهید «شهاب رضایی‌مفرد» روایت می‌کند: «به هر سختی که بود اسیر مجروح را تا جلوی ماشین رساندیم ماشین زیر نور آفتاب مانده بود و آنقدر داغ بود که گویا از آن آتش می‌بارید. با زحمت فراوان مجروح را سوار کرده و وارد ماشین شدیم.»
کد خبر: ۵۳۳۹۴۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۲/۱۴

آزاده و جانباز شهید «شهاب رضایی مفرد» روایت می‌کند: «از کنار ساختمان چند طبقه‌ی استخبارات در حالی که راهی به پهنای شاید یک و نیم متر بود حرکت کردیم. برادر حاجیلو پشت برانکارد را گرفته بود و من جلوی آن را بر اثر ضرباتی که به دستم وارد می‌شد، دیگر توانی در دستم نبود اما با توکل بر خدا و خواندن آیت الکرسی و دعا بالاخره به مقصد رسیدیم.»
کد خبر: ۵۳۳۹۲۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۲/۱۲

آزاده و جانباز شهید «شهاب رضایی مفرد» روایت می‌کند: «من یک بسیجی رزمنده هستم و اطلاعات نظامی دیگری ندارم، سرگرد عصبانی شد و سیلی محکمی به صورتم زد و گفت؛ شما چقدر سمج هستید.»
کد خبر: ۵۳۳۳۶۵   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۲/۰۵

آزاده و جانباز شهید «شهاب رضایی مفرد» روایت می‌کند: «طوری با ما رفتار می‌کردند که انگار باعث و بانی تمام بدبختی‌های آنها ما چند نفر اسیر هستیم و فکر می‌کردند که با آزار و اذیت ما زخم‌های کهنه‌شان التیام پیدا می‌کند.»
کد خبر: ۵۳۲۵۶۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۱/۲۱

آزاده و جانباز شهید «شهاب رضایی مفرد» روایت می‌کند: «در آن لحظه فکر کردم تمام درس‌های جنگ را می‌دانم بجز اسارت و حتی به تمام نیروهایی که آموزش می‌دادم صحبتی از اسارت نکرده بودم، زیرا هیچگاه به اسارت فکر نمی‌کردم در همان لحظه یکدفعه ادای سرباز بعثی را درآوردم.»
کد خبر: ۵۳۲۵۵۸   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۱/۲۱

از آزاده و جانباز شهید «شهاب رضایی مفرد» روایت شده است: «نماز شب می‌خواندیم و ساعاتی از شب را به دعا و مناجات مشغول بودیم با این اوصاف لحظه‌ای هم از فکر بیرون راندن دشمن غافل نبودیم. از اینکه در اینجا و میان گروه بودم احساس خوبی داشتم. با تعدادی از بسیجی‌های مخلص و جوان و نوجوان در قسمت اطلاعات عملیات بودم یادم می‌آید.....»
کد خبر: ۵۲۸۴۲۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۱۱/۱۳

از آزاده و جانباز شهید «شهاب رضایی مفرد» روایت شده است: «او رابطه‌ی خوبی با مأمورین عراقی داشت و با استفاده از همین رابطه داروهایی را که نیاز داشتیم از طریق او برای اسرای بیمار دریافت می‌کردیم.»
کد خبر: ۵۲۸۴۱۵   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۱۱/۱۳